گرفته شده از وبلاگ سه عاشق قرآن

در ارتباط با رنگ خاص قرآن رنگ زرد خالص را بیان می کند، این امر را مطرح کرده است که این رنگ شادی بخش است و این امر در علم جدید ثابت شده است. خداوند در آیه 69 سوره بقره می فرماید: گفتند از پروردگارت بخواه تا بر ما روشن کند که رنگش چگونه است گفت وى مى‏فرماید آن ماده گاوى است زرد یکدست و خالص که رنگش بینندگان را شاد مى‏کند.

رنگ زرد سرور آفرین، آرام بخش، خوشحال کننده، گرم کننده و فزاینده نیرو است و به همین علت گنبدهای زرد مقبره های ائمه را با طلای زرد پوشش می دهند و از این جهت رنگ عرفان و تقدس است. در اینجا قرآن به تأثیربخشی رنگها در روحیه انسان اشاره داشته که می توان آن را اعجاز علمی دانست، چرا که چنین مسئله ای پیش از آن مطرح نشده است.

                                  


برچسب‌ها: عکس, مطالب آموزشی, نشاط
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۲/۰۱/۱۳ساعت 10:53  توسط بور و سفید  | 

پول بور و سفید


برچسب‌ها: بور و سفید, پول, خاطرات, عکس شخصی
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۲/۰۱/۰۶ساعت 1:12  توسط بور و سفید  | 

امروز عصر رفتیم خونه ی عموم . تو دلم گفتم فرصت خوبیه تا بهتر ببینمش .

 

وقتی رفتیم ننشست و سریع رفت تو اطاقش . دندوناشم ارتودنسی کرده بود ...

شاید بخاطر این بود که نموند .

اما تو اون چندلحظه تونستم کامل براندازش کنم و به حرف دلم برسم .

سلام علیک گرمی کرد و بعد رفتش ...

من بیشتر با چادر دیدمش ، نه با تیپ توخونه ای .

نههههههه ! اونی نبود که من فکر میکردم ...

هیچ اشتباهی دیگه از جانب من نباید صورت بگیره ...

واقعاً تن آدم میلرزه ، بخواد اشتباه کنه اونم تو این امر به این مهمی !   

اگر کسی رو دیدم باید نه یکبار بلکه چندبار ببینمش ، بعد باهاش صحبت کنم و نتیجه گیری کنم .

خوشبختانه یا متاسفانه حساسم و حساستر شدم رو این قضیه .

هروقت قسمت بود اونی که میخوام میاد تو زندگیم . باید صبر کرد ، صبر ، صبر ... نباید سخت گرفت.


 

۱-به کسی هیچ ربطی نداره هرچندبار که میخوام به یکی فکر کنم و از فکرش خارج بشم . منم و دل خودم به هیچکی هم مربوطی نیست .

۲- ازدواج نکردن بهتر از ازدواجی بدون داشتن علاقه ، همراه با احساس پشیمانی است .   


برچسب‌ها: دلنوشته, پسندیدن, دختر عمویم, عقاید
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۱/۱۲/۳۰ساعت 23:19  توسط بور و سفید  | 

بازم دختر عموم  رو دیدم ، هر وقت میبینمش احساساتم نسبت بهش زنده میشه ‏!‏ دختر عمومه ‏!‏ اصلا دلم میخواد دوستش داشته باشم ، دختر عموی خودمه ‏!‏ دلم خودم میخواد دوستش داشته باشم ، قبلا هم گفتم به اونچه میخوام خیلی نزدیکه ‏!‏ ولی به دلایلی که خودم میدونم نمیتونم اقدام کنم ، هیچ نقصی درون خودش و خانواده اش نیست ولی من خودم میدونم فعلا به یقین نرسیدم . ولی دختر عموم عجب اعجوبه ایه که تونسته بین اینهمه دختر تو دلم راه پیدا کنه ‏!‏ اونقدر دوستش دارم که همش براش آرزوی سلامتی و موفقیت میکنم . خیلی ساده ، آروم و بی ریاست ، هروقت دیدمش دلم لرزیده ، پس یه چیزی هست ، خودش هم هروقت من رو میبینه لبخند میزنه ، احساس میکنم خودش هم منو دوست داره و این دوست داشتن من یکطرفه نیست . الکی نیست که دلم این مدلی میخواد ، وقتی همیشه دلم این مدلی میخواد تا حالا عوض نشده بازم عوض نمیشه . خدایا چیکار کنم ‏!‏ نشه آحرش به هرشکلی یا شدنش پشیمونی داشته باشه یا نشدنش باعث بشه بعدا حسرت بخورم . قلبا خیلی دوستش دارم


برچسب‌ها: آروم, دلنوشته, پسندیدن, سادگی و بی آلایشی
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۱/۱۲/۲۳ساعت 19:17  توسط بور و سفید  | 

ما دنبال چشم ابی نیستیماااا ! اشتباه نشه

این عکس رو از جامعه مجازی رهپویان گرفتم . ماشالله نی نی


برچسب‌ها: عکس, بور و سفید, نی نی
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۱/۱۲/۱۶ساعت 23:36  توسط بور و سفید  | 

به نام خدا

جمال طبیعی انسان

  • رسول اکرم (ص) فرموده اند : بر شما باد که با خوب رویان نمکین صورت و مشگین چشم معاشرت نمایید.

منبع  : سفینه  ((ملح )) ص 546

  •  علی (ع) فرموده اند: روی زیبای مردم با ایمان ، عنایت نیکوی خداوند است.

منبع : غررالحکم ، ص379

  • رسول اکرم (ص) فرموده اند : خیر و خوبی را نزد خوب رویان جستجو کنید.

منبع : بحار 15، قسمت 2 ، ص26

  • رسول اکرم (ص) می فرمودند : که حضرت یوسف زیباترین  بود ، ولی من از او نمکین ترم.

منبع : سفینه  ((ملح )) ص 546

  • روزی علی (ع) به محضر پیغمبر اکرم شرفیاب شد ، قیافه ی جذّاب و صورت زیبایش به قدری جلوه داشت که پیغمبر فرمود چنین پنداشتم که ماه شب چهارده به من نزدیک شده است.

منبع : بحار 9 ،ص450

  • امام صادق (ع) فرمودند : مردی به خانه ی رسول اکرم آمد و درخواست ملاقات داشت. موقعیکه حضرت خواستند از حجره خارج شوند و به ملاقات آن مرد بروند به جای آیینه ، جلوی ظرف بزرگ آبی که در داخل اطاق بود ایستاند و سر و صورت خود را مرتّب کرند ، عایشه از مشاهده ی اینکار به عجب آمد، در مراجعت عرض کرد یا رسول الله چرا در موقع رفتن در برابر ظرف ایستادید و موی و روی خود را منظّم کردید : فرموند : عایشه ، خداوند دوست دارد که وقتی مسلمانی برای دیدار برادرش می رود خود را بسازد و خویشتن را برای ملاقات او بیاراید.

منبع : مکارم الاخلاق ،ص51

------------------------------------------------------------------------------------------------------

غذا و زیبایی

  •  امام صادق (ع) بچه ی زیبایی را دیدند ،فرمودند: شایسته است پدر این کودک در شب هم بستری میوه ی به خورده باشد.

منبع : مکارم الاخلاق ص88-86

  • در روایت دیگری درباره ی به فرمودند : این میوهرا به زنان باردار خود بخورانید اطفال شما را زیبا می کند.

منبع : مکارم الاخلاق ص88-86

  • رسول اکرم  (ص) فرمودند : به زن باردار در ماهی که در آن وضع حمل می کند خرما بدهید فرزند او بردبار و پرهیزکار خواهد شد.

منبع : مکارم الاخلاق ص88-86

(به نظر دانشمندان امروز غذاها در زیبایی صورت و توازن اندام و رنگ مو و چشم و خلاصه در تمام ساختمان کدک تأثیر دارد. اخبار و روایات اسلامی نیز در گذشته به این نکته توجه کامل داشته و درباره ی استفاده از غذاها و میوه ها و حبوبات و سبزیجات تعلیم لازم را به پیروان خود داده و به خصوص در بعضی ازروایات از زنان باردار اسم برده و استفاده از آن خوراکی ها را به آنان توصیه نموده است.)

------------------------------------------------------------------------------------------------------

زیبایی های معنوی

  • علی (ع) فرموده اند: امتیاز مرد به عقل او و جمال و زیباییش به مردانگی و فضائل اخلاقی او است.

منبع : غررالحکم ،ص759 و 54

  • حضرت امام حسن عسکری (ع) فرموده اند : زیبایی صورت ، جمال ظاهری انسان است و زیبایی عقل و فکر ، جمال باطنی او است.

منبع :بحار 1 ، ص32

  • امام صادق (ع) از جدّ گرامیش علی (ع) روایت کرده است که فرمود : خداوند جمیل است و جمال و زیبایی را دوست  دارد ، و همچنین دوست دارد که اثر نعمتهای خود را در مردم مشاهده فرماید. بدون تردید جمال در مورد خداوند بزرگ، به معنی زیبایی طبیعی یا تجمّل مصنوعی نیست، بلکه مراد از جمال الهی صفات جمالیه و کمالات معنوی است که در ذات لا یزال الهی  به نحو اتمّ و اکمل موجود است، او خیر مطلق ، کمال مطلق و جمال مطلق است و در ذات منزّه از عیب و نقصش ، چیزی جز کمال و جمال نیست : علم ، قدرت ، حلم ، جود ، وفای به عهد ، عیب پوشی، قبول عذر، عفو از گناهکار و عدل صفاتی است که حق تعالی برای خود برگزیده است ، این صفات جمیله پایه ی اساسی جمال معنوی است . خداوند دوست دارد که بندگانش نیز به این صفات پسندیده متّصف گردند و به زیبایی های معنوی مزیّن شوند.

منبع : کافی 6، ص438

------------------------------------------------------------------------------------------------------

آراستن و زیبایی

  • رسول اکرم درباره ی رنگ کردن مو فرموده اند : خضاب کنید که بر جوانی و زیبایی شما می افزاید.

منبع : مکارم الخلاق ، ص43

  • امام صادق (ع) فرموده اند : موقع روغن زدن موی سر ، بگو بارالها از تو درخواست زیبایی و زینت دارم.

منبع : مکارم الخلاق ،ص26

------------------------------------------------------------------------------------------------------

آراستن و زیبایی

  • امام باقر (ع) فرمود ند : که حضرت علیّ بن ابیطالب (ع) در ایّام خلافت با غلام خود قنبر برای معامله به بازار بزاز ها آمد ، به مرد کاسبی فرمودند دو لباس داری به من بفروشی؟ مرد کاسب عرض کرد بلی ای پیشوای مسلمین ، جنسی را که احتیاج داری نزد من است . حضرت وقتی متوجّه شدند که مرد کاسب او را شناخته  و به عنوان امیرالمؤمنین خطابش کرده است ، معامله نکرد و از دکّان او گذشت و مقابل بزّاز دیگری که جوان بود توقّف کرد و دو لباس خرید یکی را به سه درهم و دیگری را به دو درهم،پس به قنبر فرمودند : سه درهمی را تو بردار.عرض کرد مولای من شایسته تر آن است که شما لباس سه درهمی را بپوشی ، زیرا منبر می روی و با مردم سخن می گویی و باید لباس شما بهتر باشد، حضرت فرمودند تو جوانی و مانند سایر جوانان به تجمّل و زیبایی رغبت بسیار داری ، به علاوه من از خدای خود حیا می کنم که لباسم از تو بهتر باشد ، زیرا از پیغمبر اکرم (ص) شنیده ام درباره ی غلامان سفارش می فرمودند که به آنان همان لباسی را بپوشانید که خود می پوشید و همان غذا را بخورانید که خود می خورید. 

منبع :مستدرک 1 ، ص210

در این حدیث، سه نکته جلب توجه می کند :

اول آن که زمامداران در معاملات عادی نباید از مقام خود سوءاستفاده کنند . علی (ع) عملاً به مرد کاسب فهماندند : آن که می خواهد لباس بخرد یک فرد عادی مملکت به نام علیّ بن ابیطالب است، نه امیرالمؤمنین شخص اول کشور ، و چون حضرت را امیرالمؤمنین خطاب نموده بود با وی معامله نکرد.

دوم آنکه غلامان ، در آیین مقدّس اسلام به قدری مورد حمایت هستند که پیشوای مسلمین صریحاً توصیه فرموده اند : لباس و غذای آنان ، با لباس و غذای آقایان آنها یکسان باشد.

سوم آنکه اولیای گرامی اسلام از تمایل خود آرایی و تجمّل دوستی جوانان در حدود مصلحت حمایت می کنند، به همین جهت علی (ع) جامه ی بهتر را به قنبر دادند تا او را از پوشیدن آن لباس ، شادمان و مسرور کند، و بدین وسیله تمایل زیبا پسندیش را ارضاء نماید.

www.ez12.persianblog.ir


برچسب‌ها: احادیث, زیبایی, عقاید, علاقمندی ها
+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۱/۱۲/۰۴ساعت 0:44  توسط بور و سفید  | 

متأسفانه دور جدید هجمه ها و حمله ها به وبلاگ من شروع شده . البته از این آدما توقع دیگه هم نمیره که بیان به بدترین شکل توهین کنن ... دیگه از اینجور نظرها تأیید نمیشه . برای اینکه بدونید ما واهمه ای از تأیید این نظرات نداریم سری به پستهای قبلی بزنید و کامنتها رو بخونید . زشته والله . تویی که ادعای آزادیت میشه . آی تویی که ادعای سوادت میشه ، زشته به خدا . من هیچی نیستم لااقل تو شخصیتت رو نشون بده و خوب باش . همین ! نوشته تو یه ساندیس خوری و یه پامنبری شهرستانی . با یه ادبیات خیلی بد که تأیید نکردم . من افتخار میکنم که ساندیس خور جمهوری اسلامیم  من پامنبریم بهتر از اینکه تو پامنبری رقاصه هایی ! ادب و تربیتی که از اونا یاد گرفتی نشون دادی . بسه !  بعد هم نوشته دانشگاه تهران درس خونده ! اگه دانشگاه اینطور آدمایی تربیت میکنه چه باید گفت؟!  از این وبلاگ بدت میاد میگیم درست . اما تو شخصیت داشته باشه و شخصیت خودت رو نشون بده . من هیچی نمیتونم بگم جز اینکه برای اینطور آدما تأسف بخورم . برای این نوع ادمها جواب بسیاره . اما حواله ی حرفاشون با خدا ... 

..........................................

این قسمت هرسوالی درباره ی من یا هرکی دارید میتونید بپرسید ولی نظر اونهایی تأیید میشه که آدرس وبلاگشون رو بزارن ...  نظرات شما همراه با ادرس وبلاگتون این زیر قرار میگیره + جواب من ... اینطوری بازدید کننده های وب من از وب شما هم بازدید میکنن ...

..........................................................................

√ قـَلـ ـب اَفــــ ــزار √ : بهترین لحظه ی زندگیت یا بهترین روز زندگیت چی بوده کامل توضیح دهید

جواب : شاید باورت نشه ولی بهترین لحظه ی زندگی من وقتی بود که بعد از شش ماه تونستم ازش جدا بشم . دلم میخواست داد و فریاد بزنم . تو این مدت همین رو از خدا خواسته بودم و آرزوم برآورده شد . تقریبا نزدیکای عید بود مثل این روزایی که توش هستیم . ولی خدائیش سخت بود مثل کسی که ته یه چاهی گیر افتاده باشه و بدونه هیچ فریاد رسی غیر از خدا نداره . با حل شدن این مسأله کل ناراحتیهایی رو که تو عمرم داشتم رو فراموش کردم  

+√ قـَلـ ـب اَفــــ ــزار √ :


۱_اگه 500 میلیون پول داشتی اولین کاری که میکردی چی بود؟
۲_ بزرگترین عیبی که خودت فکر میکنی داری چیه؟
۳_خوشمزه ترین غذایی رو که خوردی کی و کجا بوده؟
۴_بهترین اس ام اسی که شنیدی چی بوده؟
۵_بهترین کارتون دوران کودکیت چی بوده؟
۶_کدوم سوال منو بیشتر دوس داشتی؟

فکر کنم صندلی داغت آتیش گرفت

جواب : عجب سوالایی پرسیدی  واقعاً آتیشی شد . داغ داغ

۱- اگه ۵۰۰ میلیون ریال یا تومان ؟ تومان داشته باشم اول یه خونه یا اپارتمان تو مشهد میگیرم تا هروقت دلم بخواد در جوار امام رضا (ع) باشم ... بعد یه خونه تو تهران . البته لازم نیست جای لوکس یا شمال شهرش باشه ... با بقیشم یه زمین کشاورزی میگیرم و آبادش میکنم .

۲- من زیاد از کار کردن و دردسر کشیدن خوشم نیاد شاید این عیب بزرگی باشه . همیشه دوست دارم برای خودم و به مقدار نیازم کار کنم .

۳- مادرم بیشتر وقتا غذاهای خوشمزه درست میکنه . همین دیروز پلو مرغ با رب انار که حسابی چسبید

۴- پیامک برام کم میاد ولی از پیامکای ایرانسلی که خیلی بدم میاد . 

۵- بچه های کوه آلپ رو خیلی دوست داشتم .

۶- همون سوال ۵۰۰ میلیون تومانی

+ برگ هایی در آغوش باد

 منم سوال دارم:
1.بزرگترین اسوه زندگیتون کیه؟
2.شیرین ترین آرزوی کودکیتون؟
3.قشنگترین خوابی که دیدی؟
4.بهترین جمله ای که روتون خیلی تاثیر گذاشت تا جایی که خودتونو تغییردادید.
5.اگه به هفت سال پیش برمیگشتین چه کاری رو انجام میدادین و چه کاری رو نه؟(غیر از نامزدی تلخ جوابش)
6.چیزی که ازش خیلی میترسید چیه؟
7.بدترین رویای زندگیتون؟
8.همین الان چشماتون رو ببندید خودتونو، توی کجا تصور میکنید؟
9.اگه بهتون بگن تا 7دقیقه دیگه فقط زنده هستید چه کار میکنید؟
10.تو این چندسال عمرتون مفیدترین کاری که کردین چی بوده؟
11.زشت ترین صحنه ای که دیدین و تو ذهنتون هنوز مونده چیه؟
12.خودتونو تو یک جمله شرح بدین!
13.اگه بور و سفید بخواد زندگیشو عوض کنه از کجا شروع میکنه؟
14.بخوای شهری رو که توش زندگی میکنی عوض کنی کجای دنیا میری؟
15.تصور کن یه فرشته ای که همه دعاهارو مستجاب میکنه توی 10ثانیه فرصت میده ارزو کنی تا برآوردش کنه چی میگی؟
16. بور و سفید اگه بخواد مرگ رو انتخاب کنه کدوم نوعشو انتخاب میکنه؟
17.سوال اخرو خودت بگو خودتم جواب بده.

جواب : ماشااالله ! جای همه ی خواننده های وبلاگم سوال پرسیدین ! منم سعی میکنم با حوصله جواب بدم

۱- اسوه ی خاصی تو زندگیم نیست ! چرا دروغ بگم ؟! سعی میکنم خوب باشم و به اونچه خدا و ائمه و پیامبران سفارش کردن عمل کنم .

۲- وقتی کوچیک بودم خیلی دلم میخواست ماشین داشتم .

۳- یادم نیست . فک کنم خیلی وقته خواب قشنگ ندیدم . یادم اومد مینویسم .

۴- سعی میکنم به جمله هایی که درسته تا جایی که میتونم عمل کنم ولی قضاوت عجولانه رو خیلی بد میدونم و سعی میکنم نکنم .

۵- هفت سال کمه ! هفت سال پیش تو افسردگی بودم و نمیتونستم کاری برای خودم انجام بدم . اگه به سیزده سال پیش برمیگشتم بجای سربازی میرفتم دانشگاه بعدشم نمیگذاشتم داداشم مغازه بابام رو بفروشه و من برای کار کردن تو سختی باشم . چون اونموقع سربازی بودم . با شوهرخواهرم واسه مغازه کامپیوتری شریک نمیشدم . اوضاع روحی و مالیم بهتر بود و یه همسر خوب و در شأن خودم انتخاب میکردم .

۶- من همیشه از این میترسم که دوباره یکی یاد تو زندگیم که بهش علاقه نداشته باشم - دختر سیاه - بخوام تو یه جمعی که بزرگان نشستن صحبت کنم .

۷- همون دختر سیاه و زمانی که عقد بودیم . از این بدتر تو زندگیم نمیدونم .

۸- تو یه جای پر از گل

۹- هیچی ... فاتحه خودم رو میخونم  میگم که قرضام رو بدن ... دعا میکنم خدا گناهام رو ببخشه .

۱۰- مفیدترین کاری که کردم  درس بخونم .  البته کارای مفید زیاد دارم . هربارم یه کار مفیدی انجام میدم  ... 

۱۱- راستش یادم نیست

۱۲- من یه آدم صاف ، ساده ، صادق و تو بعضی امور صبور هستم . 

۱۳- زندگیم رو بخوام عوض کنم ؟ ... نمیدونم والله . از کودکی !

۱۴- میرم مشهد

۱۵-  میگن برای فرج دعا کنید که گشایش کارهای شما در فرج امام زمانه ! ولی خودت که میدونی اولین آرزوی من چیه

۱۶- شهادت ... از خدا میخوام توفیقش رو پیدا کنم . مرگ در بستر فایده نداره .

۱۷-  سوال از خودم ؟ باشه ! چرا اینقدر تو انتخاب همسر سخت میگیرم ؟ واسه اینکه میخوام به اونی که تو دلمه برسم تا فردا احساس پشیمونی نکنم و اگه بهش میگم دوستت دارم ، واقعاً و از صمیم قلبم دوستش داشته باشم . آدمی نیستم که بتونم نقش بازی کنم .   

  + غریبه

ببخشید این سوال رو میپرسم ولی یعنی شما به اون دختر سیاه هیچ احساس جنسی نداشتید؟!!! خیلی از دخترهای سیاه هستند که خوشگلن!! من خودم عاشق سبزه ها هستم !! عجیبه

جواب : خب شما تا جایی که من میشناسمتون دختر هستید در مورد دخترا بیشتراینطوریه که از پسر سبزه خوششون میاد پسرها هم خیلیاشون دختر سبزه دوست دارن ... من خودم پوست صورتم سبزه است ولی سبزه روشنم .

اما من هیچ احساس جنسی نسبت به اون نداشتم و حتی میلم از بین رفته بود . علتش رو هم گفتم بنویسم باز عده ای نفهم میریزن تو وب توهین میکنن و یه نسبتهایی میدن که لایق خودشون و جد و آبائشون هست ... اما بازم میگم برای روشن شدن اذهان و اینکه دخترها بدونن باید برای شوهرشون باید به خودشون برسن ... بدن پرمو و زمخت و اینکه یکی به خودش نرسه چه علاقه ی جنسی به وجود میاره ؟ مگه یه پسر از اینطور دختری خوشش میاد که اصلاح نکنه ؟ من خودم خیلی حساسم و حتی میگم خودم بهتر از اون بودم حالا یه عده ای میان میگن از خودش تعریف میکنه ولی هیچ جاذبه ای برای من نداشت و ازش بدم اومده بود . بدتر از همه اینه که وقتی این موضوع رو مطرح کنی بخواد باهات لجبازی کنه .

+√ قـَلـ ـب اَفــــ ــزار √ : 

درجواب غریبه باید بگم 99%دخترای سبزه شاید خوشگل باشند اما جذاب نیستند ...جذابیت دختر بودن به سفیدی و لطافت دخترونشه ....من که دخترم ولی اگه پسر بودمم مثل بور و سفیدا دنبال یه دختر سفید بودم
سوالات بعدی من
8_می دونی که گل بی عیب خداست ...حالا اگه قرار باشه همسرت یه خصوصیت بد داشته باشه ترجیح میدی چی باشه؟
9_به نظرت راسته که آدم از هر چی بدش بیاد سرش میاد؟
10_هر آدمی تو زندگیش بارها ضایع شده تو بدترین و خنده دار ترین ضایع شدنت چی بوده و کجا بوده؟
11_اگه من بهت 500 میلیون(تومن)بدم بگم هرچقدر دوس داری به من بده چقدرشو بهم برمیگردونی؟
12_اسم کوچیکت چیه؟
13_اگه اون دختره که باهاش نامزد بودی سفید و بور بود اما بقیه خصوصیتاش همونجوری بود الان دنبال یه دختره سبزه بودی؟
1۴_از کدوم سوالام اصلا خوشت نیومد؟

جواب : این حرفو نزن !!! نمیدونی میان تو وبت بهت بد و بیراه میگن ؟!!! نگو سفیدم ! نگو سفید دوست دارم که میان میکشنتاااااا . جدی میگم میان تو وبت بهت توهین میکنن !!! یه مورد اینطوری سراغ دارم .  اما جواب سوالا !

۸- بله گل بی عیب خداست ، درسته ، دلم میخواد خدا خودش کمکم کنه چون هر صفت بدی تو ذوق ادم میخوره ! خدا خودش کمک کنه و مسائلی که زیاد حساس نیستم رو خدا نده بهتره ! چون بعضی وقتا ادم نمیدونه ! فک میکنه یه خصلتی مهم نیست یا یه صفتی زیاد بد نیست وقتی میره تو زندگی میبینه نه ! انگار غیرقابل تحمله ! برای من چیزهایی مثل جهیزیه و تحصیلات و اینکه صددرصد طرفدار جمهوری اسلامی باشه مهم نیست خودم کم کم درستش میکنم . همین که دلش پاک باشه و صداقت داشته باشه کافیه برام . البته اگه ولایی باشه که نورعلی نوره

۹- نه ، همیشه هم درست نیست ، من از خیلی چیزا بدم میاد که سرم نیومده ( الان عقده ایا دعا میکنن سرم بیاد) دعا میکنم نشه ...

۱۰- تو یه وبسایتی بدون اینکه مطلب رو کامل بخونم نظر دادم ... پشت سرش یکی نظر داد که تو اصلاً مطلب رو خوندی ؟ حسابی ضایع شدم .  بعدش رفتم عذرخواهی کردم .

۱۱- دست شما درد نکنه خییییلی ممنون ! همش رو بهت برمیگردونم با تشکرات فراوان از شما

۱۲- بعداً میگم

۱۳- نه ، به هیچ وجه دنبال دختر سبزه نبودم ، شاید بیشتر سعی میکردم تغییرش بدم . آخه اونطوری نمیشد ! چی رو باید تغییر میدادم .

۱۴-  از سوالای ۸ و ۱۳ ... نه اینکه خوشم نیومد . امیدوارم چنین چیزی اصلاً پیش نیاد دیگه . البته سوال هشت که طبیعیه هرکسی یه عیبی داره ولی امیدوارم اون عیبی نباشه که تحملش رو نداشته باشم .

+ غریبه

اگر خودت یه دختر سبزه بودی که احیانا بی ریخت هم بودی اگه مردی (که عاشقش هستی) به خاطر زشت بودن و سبزه بودنت (مرد از نوع باایمان و خداپرست واقعی) تو رو حقیر می دونست علی رغم اینکه تو هزارتا آرزو در مورد اون مرد داشتی!!!!! اوه چطوری خودت رو دلداری می دادی کلا چیکار می کردی؟
1- گریه میکردی و برنامه خودکشی می چیدی؟

2- زود می تونستی با این موضوع کنار بیای و طرف رو فراموش کنی!!
3- برمیگشتی هر چی تو دهنت بود بهش می گفتی؟
4- می رفتی تو فاز اینکه یه راهی پیدا بشه پوستت رو روشن کنی؟
5- می رفتی ادامه تحصیل می دادی؟
6- می رفتی تو افق محو میشدی؟
و سوال بعدیم؟ به نظرت اگر اون نامزدت با همون قیافه رنگ پوستش سفید بود و البته می تونست موهاش رو رنگ کنه که بور هم بشه، تو باز هم بهش علاقه داشتی و یا کلا از رفتارش هم ناراضی بودی؟

جواب : من گزینه ۴ رو انتخاب میکردم . اول فکر میکردم این آقا واسه چی اومده خواستگاری من ؟ به چه امیدی ؟ ظاهری که ندارم ! حداقل اخلاق داشته باشم . پس بزرگش میداشتم و سعی میکردم قدرش رو بدونم و به حرفاش گوش بدم . البته مرد خداپرست واقعی کسی رو حقیر نمیدونه ! برای همه ارزش و احترام قائله ! تا جایی که نافرمانی خدا رو نکنه!  اما وقتی یکی ارزش خودش رو نگه نمیداره ؟! من همیشه سعی میکردم براش ارزش بالایی قائل باشم و احترامش رو حفظ کنم . این بود که تا لحظه ی اخر احترام هم رو نگه داشتیم و مثل دو تا ادم متمدن جدا شدیم . بماند که اطرافیان یکم شلوغش کردن . بازم میگم من خداپرست واقعی نیستم . اگه بودم شاید با این موضوع کنار میومدم ولی من نتونستم . داشت خفم میکرد ! به اینجام رسید . منم کار رو تموم کردم و بدترین حلال رو انجام دادم . ولی راضیم . خیلی راحت شدم .

جواب سوال بعدی : آره از رفتارش هم ناراضی بودم . یعنی تو هیچ موردی دل خوشی ازش نداشتم . ولی خب همه ی عوامل دست به دست هم داد تا دیگه نخوامش ...

+ سمیرا

سلام منم یک سوال بپرسم الان از اون خانم خبری دارین؟ازدواج کرده؟
اینجوری که ازش حرف می زنید انگار قابل دیدن اصلا نبوده تازه اگر خانواده اصرار کردند چرا شما زیر بار رفتین و قبول کردین؟تا آدم خودش نخواد کاری که بخواد انجام نمیشه

جواب : سوال خوبی بود ! خب من احساس میکردم میخوامش ، چندین ماه همینطور اسمش رو میبردم ! میگفتم دختر آروم و خوبی بنظر میاد ، ضمن اینکه از خانواده ی سرشناس و اصیله ! چادری هست و مسجدرو ! ولی موضوعی که ناراحتم کرده بود سیاه بودنش بود ! تا اینکه یکی از خویشاوندان بانفوذمون از موضوع اطلاع پیدا کرد و با پدر دختره صحبت کرد ، هرچی گفتم بخاطر رنگ پوستش مرددم ، ولی قبول نکرد گفت میریم کاملتر ببینش و باهاش صحبت کن ! اونشب به اتفاق خانواده رفتیم خونشون ، تو خونه بهتر بود ! همونشب قرار شد با هم صحبت کنیم ، وقتی باهم صحبت کردیم چنان زبونی واسه ما ریخت ! اونقدر قشنگ صحبت کرد و من رو امیدوار کرد ، ضمن اینکه ظاهرشم بنظرم بد نیومد و اون سیاهی که ازش تو ذهنم بود ، دیدم اونطوریام نیست و خوبه (نگو به خودش رسیده بود)، با وجود اینکه مادر و خواهرم نپسندیده بودنش ولی چون من نظرم مثبت شده بود هیچی نگفتن تا کاره انجام بشه ، فرداش آزمایش دادیم و دوهفته بعد عقد کردیم .... این بود ... ولی فکر نمیکردم اونقدر ظاهر و اخلاقش تو ذوقم بخوره که دیگه اصلا نخوامش ، فکر میکردم همه چی درست میشه و خدا هم وعده داده که اگه بخاطر دیندار ی طرف ازدواج کنید علاقه رو خودش بوجود میاره توکل کردم ولی فکر نمیکردم اونقدر لجوج و بداخلاق باشه ولی خداروشکر که همه چی تموم شد . در ضمن ازش خبر دارم . باباش رو گاهی میبینم . تحصیلات دانشگاهش تمام شده ولی هنوز ازدواج نکرده .  

پیشنهاد میکنم صفحه مصاحبه با بور و سفید  رو هم بخونید .


برچسب‌ها: بور و سفید, صندلی داغ, مصاحبه بور و سفید
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۱/۱۱/۳۰ساعت 20:44  توسط بور و سفید  | 

امشب حاج آقاعالی تو مسجد سخنرانی داشتن . ایشون یکی از اون کسانی هستن که من حرفاشون رو خیلی دوست دارم و به دلم میشینه . خیلی وقته میشناسمش . قبل از اینکه بعنوان کارشناس بیاد تو برنامه به سمت خدا من میشناختمش . آخر سخنرانیش رفتم پیشش . بهش گفتم حاج اقا من خیلی دوستت دارم . لبخند زد . گفتم من سخنرانیهاتون رو از تلویزیون میبینم و توجه میکنم . خلاصه حرف دلم رو بهش زدم خیلی خوب بود گفتم حرفاتون و سخنرانیهاتون چون از دل میاد واقعاً به دل میشینه . گفت : ما دعاتون میکنیم . فکر کرد دارم ازش تعریف میکنم . میخواستم در مورد خودم باهاش صحبت کنمااا . گفت الان دارن دعا میخونن اجازه بدین دعا کنیم .


برچسب‌ها: مذهبی, سخنرانی, حاج آقا عالی, خاطرات
+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۱/۱۱/۲۷ساعت 0:51  توسط بور و سفید  | 

مدتی بود میخواستم عکس میز کارم رو بزارم . این عکس رو تابستون گرفتم .

 

وقتی وبلاگ خط خطی های من  رفتم منم ترغیب شدم یه عکس از میزم بزارم .    


برچسب‌ها: عکس, عکس شخصی
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۱/۱۱/۲۱ساعت 19:47  توسط بور و سفید  | 

هرچی بیشتر به دوران کودکیم فکر میکنم خاطرات خوش اون زمان زنده میشه . هیچی نداشتیم ولی دلمون خوش بود ،هر روز کلی بازی میکردیم .بعدشم ساعت پنج بعداز ظهر کارتون میدیدیم .زمان ما فقط نیم ساعت کارتون داشت اونم بیست دقیقش خانم مجری صحبت میکردوبلاگ خط خطی های من یه مطلب در مورد کارتونای این زمان با دوران قبل نوشته بود منم حسابی تو حس اون دوران رفتم . یادمه من خانم مجری رو خیلی دوس داشتم ، یه بار گفتم دلم میخواد خانم مجری زنم بشه ‏ میگفتن دست بردار نمیشه که ... آخه خیلی مهربون بود ، خیلی با مهربونی با ما بچه های اون زمان صحبت میکرد میدونست که چقدر از کمبود امکانات داریم رنج میبریم یادش بخیر ‏!‏ من کارتون زیاد دوست داشتم ، اوایل کودکیم بولک و لولک رو خیلی میدیدم ، میگفتم بولک منم ، لولک هم خواهرمه چه دورانی داشتیم ... بیشتر از اون بعدش عاشق بچه های کوه آلپ شدم . تو اون کارتون دنی یه پسر ناز و کوچولو بود که بخاطر یه مجسمه ی چوبی که دوست خواهرش یعنی لوسین ساخته بود و میخواست ازش بگیره به ته دره سقوط کرده بود و پاش شکسته بود ‏!‏ بنظرم خیلی شخصیت دوست داشتنی داشت و منم خودمو جای اون تصور میکردم و خواهرم هم جای خواهرش ، ببین چه دنیای قشنگی داشتیم . پای دنی شکسته بود و دکترا گفته بودن هیچوقت پاش خوب نمیشه تا اینکه یه دکتر خوب تو یه شهر دیگه اونو عمل کرد و در آخر پاش خوب شد ‏ولی همیشه چشامون پر اشک میشد وقتی لوسین به عمد اینکار رو نکرده بود و خواهر دنی از اون ببعد باهاش حرف نمیزد ، لوسین بخاطر اینکارش خیلی منزوی شده بود و هر روز تو زمستون برفی به خونه ی پیرمرد مهربونی تو جنگل میرفت و با هم مجسمه ی چوبی میساختن ، خیلی زیبا نقاشی کرده بودن ... شاید میخواست از عذاب وجدان راحت بشه ولی خب برای خوب شدن پای دنی چه کارا که نکرد ‏!‏ کارتونهای اون زمان کم بودن ولی خیلی از کارتونهای الان بهتر بود ... بعدها بارپاپاپا هم قشنگ بود که به هرشکلی دلش میخواست در میومد . کارتون خانواده ی دکتر ارنست هم خیلی عالی بود ، داستانش از این قرار بود که یه خانواده تو یه جزیره گیر افتاده بودن که آقای دکتر ارنست و همسرش اومدن از چیز هایی که تو کشتی براشون باقی مونده بود کلیه ی وسایل و امکانات راحتیشون رو فراهم ساختن . خب فعلا کافیه ، شد بعدا میام تکمیلش میکنم .

 

بولک و لولک

 

بچه های کوه آلپ

بارپاپاپا

اینم خانواده ی دکتر ارنست .

  الان من بیشتر از هرچی به اخبار علاقه دارم . عاشق شبکه ی خبرم . هر روز اخبار پیشرفت و موفقیتهای کشورمون رو رصد میکنم . عشقم اینه .اومدم تمام کانالهای ماهواره هاتبرد رو قطع کردم و بجاش کانالهای ایران خودمون رو تنظیم کردم . اصلا اهل دیدن فیلم نیستم و بی اختیار وقتی فیلم داره کانال عوض میکنم . به بحث و مناظره هم زیاد علاقه دارم . برنامه ی دیروز امروز فردا یا گفتگوی ویزه ی خبری رو من هروقت باشه میبینم . سخنرانی های مذهبی رو هم خیلی دوس دارم . از ادمای سیاسی مذهبی حاج کاظم صدیقی رو خیلی دوست دارم . آقای ابوترابی فرد که نائب رئیس مجلسن . همیشه فکر میکنم اگه یه روز اینها رو ببینم دستشون رو میبوسم . خیلی دوستشون دارم .

ولی نمیدونم چرا از لاریجانی و سید احمد خاتمی زیادخوشم نمیاد . سید احمد خاتمی بسیار آدم تندیه . نه . اونو دوست ندارم . اصلا چرا من اینا رو دارم میگم ...   

از مداحان عزیز هم عاشق حاج رضا نبوی هستم . یه بار دعای کمیلش رو تو حرم امام رضا (ع) گوش دادم عاشقش شدم . هربار از تلویزیون کاراش رو پخش میکنه ظبط میکنم .

از سایتها هم هرروز به چند سایت خبری سر میزنم که یکیش خبرگزاری فارس هست . یکی دیگشم باشگاه خبرنگاران جوان  از یکی دو تا سایت شهرمون هم هرروز بادید میکنم . هر ساعت یا با موبایلم یا با کامپیوتر دائم بازدید میکنم .


برچسب‌ها: خاطرات, علاقمندی ها, عقاید, کودکی و جوانی
+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۱/۱۱/۲۰ساعت 22:55  توسط بور و سفید  | 

دستگاه برنزه کردن پوست در آینده

سفید میپری توش => سیاه خارج میشی

برای اونایی که میخوان خوشگل بشن دیگه آرایش کردن زحمتی نداره . 

(این دستگاه بدرد همسر سابق من میخوره که براش سخت بود واسه من به خودش برسه)

باتشکر از وبلاگ زنبق دره


برچسب‌ها: عکس متحرک, طنز
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۱/۱۱/۱۸ساعت 22:37  توسط بور و سفید  | 

از اینهمه آرامش و آسایشی که دارم واقعاً خوشحالم .

 

کی میگه نباید همه جا داد بزنی ...

هااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااییییییییییییی !

اگه یکی دلخواه تو زندگیم بیاد خوشبخت تر هم میشیم .

وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای !

خیلیییییییییییی خووووووووووبه


 

دیوونه بازی خوبه . به کوری کسانی که نمیتونن ببینن .


برچسب‌ها: دلنوشته, علاقمندی ها, عقاید
+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۱/۱۱/۱۳ساعت 23:58  توسط بور و سفید  | 

چندوقتی بود هر شامپویی میزدم اولش موهام خوب بود بعدش خشک میشد .

منم که اثر نرم کنندگی روغن زیتون رو شنیده بودم اومدم روغن زیتون خوشبو رو با شامپو مخلوط کردم و به موهام مالیدم . شامپوئه یخورده آبکی شد ولی اثر معجزه آساش رو بعینه دیدم .

الان موهام خیلی خوشحالت و لطیف شده . توصیه میکنم شما هم اگه موهاتون خشکه امتحان کنید .

روش دیگه اش اینه که روغن زیتون رو تو شیشه جای سس بریزید و تو حموم بزارین ، بعدش که شامپو رو دستتون میریزید چندقطره روغن زیتون رو اضافه کنید ، اینطوری شامپو آبکی نمیشه . ضمن اینکه بوی شامپو رو اگه پوستتون با بو حساسیت داشته باشه از بین میبره و فقط بوی روغن زیتون میمونه که خیلی خوشبوئه .


برچسب‌ها: پوست و مو, زیبایی, مطالب آموزشی
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۱/۱۱/۱۱ساعت 23:15  توسط بور و سفید  | 

 

من که اگه دختری که قرار باشه بگیرم به استقلال علاقه داشته باشه ،

 

 همونجا رابطمو قطع میکنم . دلیل هم دارم

البته با عرض معذرت از تمام دوستان استقلالی . شرمنده ی همشون .

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۱/۱۱/۰۵ساعت 11:11  توسط بور و سفید  | 


برچسب‌ها: عکس, طراحی شده
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۱/۱۱/۰۲ساعت 23:8  توسط بور و سفید  | 

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

سرها در گریبان است

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید، نتواند

که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی کسی یازی

به اکراه آورد دست از بغل بیرون

که سرما سخت سوزان است

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۱/۱۰/۲۸ساعت 23:35  توسط بور و سفید  | 

فیلم ۱۲ ثانیه ای جوجه ها رو در ادامه ی مطلب مشاهده کنید ...

 


برچسب‌ها: فیلم, شخصی
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۱/۱۰/۲۰ساعت 23:1  توسط بور و سفید  | 

یکی به اسم حمید .... حمیییییییید ‏!‏ مث تو رب تبرک میگه ‏تو پست چت با موبایل پیام زده بود که پیامش رو تایید نکردم ، چون خیلی افتضاح بود و همه اش فحش نوشته بود ، خندم گرفت نوشته بود تو و رفیقای ریقونه ات ‏(‏قشنگترین فحشش این بود‏‏‏‏)‏اگه نرفته بودین خدمت چی از ارتش کم میشد ؟ نوشته بود خیلی خوش چسی دم باد هم میشینی ! این یعنی چی ؟نوشته بود : بچه ننه ای و نوشتی که یکی دلداریت بده ‏!‏ شاید خودش تو صفر چهار یا صفر پنج کرمان خدمت کرده بود ، چون یه چیزایی در این مورد نوشته بود ‏!‏ بنظرم بد نیومد بنویسم چون کم هم بیراه نمیگفت ‏!‏ اما من میخام جوابش رو بدم . آقا شاید تو صفر چهار یا صفر پنج کرمان خدمت کرده باشی ، اما تنها چیزی که یاد نگرفتی ادب و تربیت و معرفته ‏!‏ ثانیا خدمت هیچی نیست و ما هم نمیرفتیم چیزی از ارتش کم نمیشد ، اما معلوم نبود دیگه با آدمایی مث شما بی تربیت ارتش میخاست چیکار کنه ، ثانیا اگه ما گله کردیم بخاطر ضربه خوردن از همه جا و همه چی بود وگرنه ما هم مث همه ی بچه های این سرزمین ‏!‏ کم کم داره حرف یکی از دوستان باورم میشه که همیشه میگه : ما نسل سوخته ایم ...

+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۱/۱۰/۱۲ساعت 7:28  توسط بور و سفید  | 

امروز رفتم مرغداری . جوجه آورده بودن ...  

 

جوجه ها خیلی زیبا بودن ... اینم عکسهایی از جوجگان .

یکیشون رو اوردم برای نی نی زهرا ... نی نی داداشمه ! خیلی دوسش دارم

اینم همون توتویی که واسه نی نی آوردم

تو اطاقم داره استراحت میکنه ، نی نی خونه نبود ، فردا بهش میدم . حتماً از دیدنش خیلی ذوق زده میشه . جوجه کوچولوی متحرک تا حالا ندیده ! اسباب بازیش شاید


برچسب‌ها: عکس, عکس شخصی
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۱/۱۰/۰۷ساعت 20:21  توسط بور و سفید  | 


برچسب‌ها: عکس
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۱/۰۹/۲۹ساعت 22:56  توسط بور و سفید  | 

«ابوعبید»، پدر مختار، قبل از ازدواجش بسیار مشکل ‌پسند و در پی همسری ایده‌آل بود، او همسری می‌خواست که از نظر اصالت، نجابت، وجاهت، حسب و نسب، شایسته باشد و هر کسی که به او پیشنهاد می‌شد نمی‌پذیرفت، شبی در خواب می‌بیند که یک نفر به او می‌گوید: برو «دومه زیبا» را بگیر که پشیمانی ندارد و او همان است که می‌خواهی!

دومة، دختر «وهب بن عمر بن معیّب» بود و به خاطر وجاهت و دیگر محسناتش، او را «دومة الحسناء» لقب داده بودند.

او خواب خود را برای خانواده‌اش تعریف کرد، آنان گفتند:‌ این خواب اعتباری ندارد، ولی یکی از میان آنان گفت: این یک دستور است، تعجیل کن و با دَومه ازدواج کن! به این ترتیب، ابوعبید دل به دریا زد و با این دوشیزه که دل خواهش بود، ازدواج کرد و این خانم از شوهرش باردار شد.

دومه می‌گوید: هنگامی که حامله بودم؛ شبی خواب دیدم که گوینده‌ای در عالم رویا، این سرود را برایم می‌خواند:

اَبشِری بالوَلَدِ/اَشَبَهُ شیءٍ باَلاَمة

اِذ الرِجالُ فی کَبَد/تقَاولَوا علَی لَبَد

کانَ لَهُ حظُّ الأَسَد

یعنی: مژده به یک پسر پسری مثل شیر در گرماگرم نبرد او بهره کاملی از شجاعت دارد و پس از چندی خداوند نوزادی پسر، به ابوعبید عطا فرمود و او نامش را «مختار» گذاشت و خداوند، چند فرزند دیگر نیز از همین خانم، به ابوعبید داد که عبارتند از: «جبر»، «اباجبر»، «ابوحکم»، «ابوامیّه»، «اسید» و «صفیه» که این دختر بعدها همسر عبدالله بن عمر شد.

*مادر مختار

نام مادر مختار «دَوْمَه» و از زنان با شخصیت تاریخ اسلام است، درباره او گفته‌اند: «مِنْ رَبّات الفَصاحَةِ وَلْبَلاغَةِ وَالْرَأی وَالْعَقل»، وی، از زنان سخنور و با تدبیر عاقله بود.

مادر مختار تا شهادت او زنده و پیرزنی فرتوت بود که در جریان محاصره «دارالاماره» به دست نیروهای «مصعب بن زبیر» نیز حضور داشت و در محاصره بود.

«ابوعجین» می‌گوید: آن روز که تعدادی از یاران و نزدیکان مختار، در محاصره قصر کشته شد و مردم هزیمت شدند، من به مادر مختار پیشنهاد کردم که بیا تا تو را به دوش بگیرم و از معرکه نجات دهم، وی با شجاعت تمام این پیشنهاد را رد کرد و گفت: «به خدا قسم اگر دستگیرم کنند و اسیر شوم، بهتر از آن است که مرا به دوش بگیری و نجاتم دهی».

منبع : خبرگزاری فارس


برچسب‌ها: عقاید, مطالب آموزشی
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۱/۰۹/۲۵ساعت 19:42  توسط بور و سفید  | 

با تشکر از دوست و همراه عزیز خانم نگار

 

بعلت زیاد بودن حجم ، عکس را در ادامه مطلب قرار دادم .


برچسب‌ها: عکس متحرک
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۱/۰۹/۱۶ساعت 23:23  توسط بور و سفید  | 

میگه یکی رفته بود خواستگاری

 

شب خواستگاری قرار شد برن با همدیگه صحبت کنن

هنوز نرفته بودن تو اتاق دیدیم از اتاق خارج شدن !!!!

گفتیم به این زودی حرفاتون تمام شد ؟؟؟

گفت : آره

گفتم چی گفتین ؟

گفت : هیچ ، بهش گفتم من تو رو میخوام ، تو هم منو میخوایی ؟؟؟

گفت : آره میخوامت .

 حرفامون تمام شد


برچسب‌ها: مطلب طنز
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۱/۰۹/۱۳ساعت 12:42  توسط بور و سفید  | 

مهم نیست چقدر طول بکشد ، عشق واقعی همیشه ارزش انتظار را دارد ...

سراپا اگر زرد و پژمرده ايم ، ولي دل به پاييز نسپرده ايم


چو گلدان خالي لب پنجره
    پر از خاطرات ترك خورده ايم
    اگر داغ دل بود ما ديده ايم
    اگر خون دل بود ما خورده ايم
    اگر دل دليل است ما آورده ايم
    اگر داغ شرط است ما برده ايم
    اگر دشنه ي دشمنان گردنيم
    اگرخنجر دوستان گرده ايم
    گواهي بخواهيد اينك گواه
    همين زخم هايي كه نشمرده ايم
    دلي سربلند و سري سر به زير
    از اين دست عمري به سر برده ايم 


استاد قیصر امین پور

این ترانه با صدای خودم


برچسب‌ها: دلنوشته, صدای خودم, عقاید
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۱/۰۸/۰۹ساعت 18:14  توسط بور و سفید  | 

وقتی از سربازی اومدم بدون هیچ سرمایه ای مشغول کار شدم ، چون میدونستم اگه بخوام زندگی سالمی داشته باشم باید ازدواج کنم و تا کار نداشته باشم نمیشه ... اونقدر خودخوری میکردم که روزبروز از نظر روحی تضعیف میشدم ، چون کمبودها خیلی زیاد بود از طرفی از حمایت خانواده برخوردار نبودم ، شده بودم اسیر دست حرفایی که باید خودت کار کنی و از کسی توقع کمک نداشته باشی ، این درحالی بود که تا از سربازی برگشتم مغازه ای که تو بازار داشتیم و تقریبا روش حساب کرده بودم رو فروختن ، داداشم با این تونست مغازش رو راه بندازه ، منم اوایل پیشش بودم ، اما حقوقش راضی کننده نبود و به کارش علاقه نداشتم . با این وضع هرکی بود ناراحت میشد چرا که میشد از روز اول اوضاع بهتر باشه و با وضعیت بهتری شروع کرد و به خیلی جاها رسید . اما نشد ، از کنار این قضیه گذشتن به این راحتی نبود و من هنوزم وقتی به این موضوع فکر میکنم ناراحت میشم ، چون بعضی از مشکلات و ناراحتیای پیش آمده ریشه تو این قضیه داشت که اگه وضعیت بهتر بود ،این مشکلات هم پیش نمیومد ، باید بگذریم اگر بخوام توضیح بدم چه مشکلاتی داشتم واقعا وقتگیره .و خودمم با یادآوریش ناراحت میشم ، از پیش کسی کار کردن خوشم نمیومد، ترجیح میدادم با درامد کمتر برای خودم کار کنم بهمین خاطر با اندک سرمایه ای که درحد صفر بود ، با فروختن تلویزیون اطاقم و یخورده قرض یه کامپیوتر خریدم و تو اون مغازه کوچیک مشغول کار شدم ، از هرچی توان و استعدادم بود بهره گرفتم تونستم کمی درامد بدست بیارم ولی کمبودها خیلی زیاد بود ...این حرفا مال سال هفتاد و نه هست که اون موقع زیاد کسی تو خونش کامپیوتر نداشت . هرکاری از دستم ساخته بود انجام میدادم تا بتونم زندگی آیندم رو بچرخونم . اما انگار تقدیر چیز دیگه ای رو رقم زده بود ... اصلا فکر نمیکردم یکی وارد زندگیم بشه که کلا دیدگاهم رو نسبت به کار و زندگی تغییر بده . حالا دیگه برام بدست آوردن درامد اصلا مهم نبود، فقط به این فکر میکردم ببینم میتونم به اینی که تو زندگی منه علاقمند باشم یا نه ‏!‏ هرروز که میگذشت دربارش بیشتر دچاار شک و تردید میشدم . تا اینکه دونستم شک و تردیدای من بی مورد نیست و تصمیم آخرم رو گرفتم . اما الان بیشتر از هرچیز دیگه ای حتی تو این شرایط بد اقتصادی فقط و فقط به عشق فکر میکنم . و به اینکه اگه کسی وارد زندگیم بشه میتونم دوستش داشته باشم ... فقط دوست داشتن برام مهمه ، خدا خودش روزی رو تضمین کرده و من در یک گردش فکری صدو هشتاد درجه ای به این نتیجه رسیدم که داشتن یه همسر خوب تقریبا به هیچی ربط نداره ، میتونی بیکار باشی اما یه همسر خوب و دوست داشتنی داشته باشی ، میتونی معتاد باشی اما یه همسر زیبا ، نجیب و بساز داشته باشی ، میتونی پولدار باشی ولی زندگی جهنمی داشته باشی، میتونی اصلا میتونی هیچکدوم از اینها نباشی ... الان دیگه از اون غصه ها و ناراحتیای گذشته تقریبا هیچ خبری نیست و خیلی آروم دارم زندگیم رو میکنم . فقط از خدا آرامش و سلامتی و دل خوش میخوام که تا حد زیادی میتونم بگم دارا هستم . اگه سوالی دارید یا جائیش زو درست متوجه نشدید بگید توضیح بدم ...

 


برچسب‌ها: دلنوشته, عقاید
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۱/۰۷/۱۱ساعت 7:48  توسط بور و سفید  | 

+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۱/۰۷/۰۵ساعت 22:34  توسط بور و سفید  | 

یه روز که داشتم در مورد بور و سفید مطلب مینوشتم و احساساتم رو راجع به بور و سفید مینگاشتم یکی تو پیامش بهم گفت : اگه درس خونده بودی و خودتو از نظر علمی بالا کشیده بودی الان اینطوری نبودی ‏!‏ بنظرم خیلی جالب اومد که با درس خوندن آدم بخواد چیزی غیر از ملاکهای قلبیش رو انتخاب کنه و یا به نوعی درس خوندن باعث بشه احساسات آدما عوض بشه ‏!‏ حالا با هم چندنمونه اش رو اینجا باهم بررسی میکنیم ‏!‏ فرض کنید من سیکل داشتم باید احساسم این بود که یه دختر خییییییییلی سفییییییید ، خییییییلی خوشگل   انتخاب میکردم ، الان که دیپلمم که یه دختر بور و سفید و نجیب میخوام فوق دیپلم بگیرم میشه یه دخترگندمی ‏!‏  لیسانس میشه یه سبزه ی روشن  فوق لیسانس یه دختر سبزه ی تهههند ‏!‏‏!‏‏!‏ و اگه دکترا بگییرم میشه یه دختر سیااااااااااه خوشتون اومد ؟‏


برچسب‌ها: بور و سفید, خاطرات, پسندیدن, مطلب طنز
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۱/۰۶/۲۳ساعت 16:12  توسط بور و سفید  | 

حرفهای گهربار دوست عزیزم فرهاد که باید با طلا نوشت ...

سلام دوست عزیز

دختری که اعتقاد به مهریه سنگین داشته باشه بدرد نمیخوره همان بهتر که طلاقش دادی.

دختری که به مهریه سبک قانع هست معلومه که به شوهرش اعتماد داره و هر کاری حاضره براش بکنه به اینجور دخترها هر چقدر هم محبت بشه کمه البته این تیپ دخترها خیلی کم پیدا میشه!
با دخترهایی که مهریه سنگین میخوان و حاضر نیستند کوتاه بیان نباید ازدواج کرد مواظب باش گرفتارشون نشی حتی اگه بور و سفید باشه!

بعضیهاشون هم که به اندازه سال تولدشون سکه میخوان! به اینها حتی نباید نگاه کرد از شیطان هم بدتر هستند.

طلاق حق مرد هست و هر وقت خواست میتونه زنش رو طلاق بده.
مهریه حق زن هست حتی اگه بدترین اخلاق رو داشته باشه البته حق طلاق رو هم با شرایطی داره.
 اگه زن برای طلاق پیش قدم بشه ولی شرایط طلاق رو نداشته باشه باید از حقوقش بگذره و مرد رو راضی به طلاق کنه اما اگه مرد پیش قدم بشه باید حقوق زن رو بده تا بتونه طلاقش بده.


برچسب‌ها: پسندیدن, مطالب آموزشی, بور و سفید, خواستگاری
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۱/۰۶/۱۵ساعت 11:29  توسط بور و سفید  | 

جوانی از دوست صمیمی خود خواست برایش دختری شایسته پیدا کند .

 

روزی گذشت ، دوستش برگشت و اعلام کرد که دختری را پسندیده و برایش آماده کرده است .

جوان از دوست صمیمی خود اطمینان داشت . نادیده پسندید و ازدواج کرد . فردایش از دوست خود گله کرد که این چه دختری است برایم پسندیده ای ؟

گفت : مگر چه عیبی دارد ؟

جوان گفت این دختر خپل است یعنی قدش کوتاه است .

جواب داد : این که خیلی خوب است زیرا سالی چندین متر پارچه به نفع تو تمام می شود و کمتر خریداری خواهی کرد .

 جوان گفت : آخر مویی هم بر سر ندارد !

جواب داد : سالی چندشانه به سود تو خواهد بود .

جوان گفت : دندانی هم در دهانش نیست !

گفت : این هم سالیانه چندین مسواک و خمیردندان به نفع تو خواهد بود .

جوان گفت : دماغش هم گنده است .

جواب داد : این هم از حسن اوست وقتی از تو می پرسند خانواده دماغش چاق است ؟ میگویی بله الحمدلله

جوان گفت : از هرچه بگذریم عقل درستی هم ندارد .

جواب داد : آخر میخواهی همین یک عیب را هم نداشته باشد ، پس انتظار حوریه بهشتی داشتی  

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۱/۰۵/۳۰ساعت 17:30  توسط بور و سفید  | 

اگه کسی بخواد برای من از زیبایی کسی تعریف کنه باید حتما بگه بور و سفید بود .اصلا بور و سفید شده یکی از ملاکهای  سنجش زیبایی که اگه نباشه مورد قبول قرار نمیگیره . وقتی میبینم یکی از دوستام پیش من چطور داره با آب و تاب از زیبایی کسی که دیده صحبت میکنه ‏و میگه بور و سفید و خیلی زیبا بود ، مطمئن میشم که بور و سفید بودن شده جزء یکی از ملاکهای زیبایی ‏!‏ ‏  جالبه :-‏)‏ بس که گفتیم بور و سفید ؛ برای همه جا افتاده ‏! ‏ 


برچسب‌ها: دلنوشته, مطلب طنز, خاطرات, عکس
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۱/۰۴/۱۳ساعت 7:56  توسط بور و سفید  | 

مطالب قدیمی‌تر