مادرم رفته مسجد ، پاش پیچ خورده افتاده ...

 

عکس گرفته ، دکتر گفته باید دستش عمل بشه ...

----------------------------------------------------

آخ که نمیدونید چقدر داغونم ...

آخه بگو چیکار داری وقتی نمیتونی میری مسجد ...

-----------------------------------------

من از ظرفا گرفته تا لباسای خودم و کارای خونه رو انجام میدم

 تا یوقت خدایی نکرده اتفاقی براش نیفته ...

که میبینیم حالا ....

 


برچسب‌ها: دلنوشته, خاطرات, علاقمندی ها
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۱/۰۵/۰۱ساعت 13:3  توسط بور و سفید  |