هر کاری میکنم از دیدن این قالبی که واسه وبلا‌گم ساختم نمیتونم دل بکنم ، هرچی بیشتر نگاش میکنم بیشتر دلبسته اش میشم . الانم به زور کامپیوترم رو خاموش کردم و اومدم خوابیدنی دارم براتون با موبایل مینویسم ، بنظرم قالبه خیلی خوب شد ، راستش بلد نبودم چطور باید قالب ساخت ولی از اونجایی که آدم به هرچی فکر کنه به دستش میاره و چیزهایی درباره اش میدونه منم قالبهای وبلاگهایی که اختصاصا برای وبشون طراحی شده بود رو میدیدم و تو دلم میگفتم چطور میشه منم یه قالب خوب بزارم که باب میل و سلیقه ی خودم باشه ‏!‏ تو وب یکی از دوستان با قالبهای مژگان آشنا شدم  , برام مهم بود که بک گروند قالبم سفید باشه ، به دلایلی ... همچنین دوست داشتم تو نوشته هاش و خط کشیهاش ظرافت خاصی داشته باشه از داخل آرشیوش یه قالب پسرونه که عکس بالاش یه پسر بود رو برداشتم و ویرایشهام رو روش شروع کردم ، او ل تصویر رو عوض کردم ، اندازه هاش بزرگ بود ، بعد تونستم کوچیکش کنم ، بعد نوبت به رنگ لینکها رسید ، رنگ اسم پستها و اینکه سایه داشته باشه رو نمیپسندیدم ، کلی روش کار کردم تا تونستم سایه رو بردارم و رنگ دلخواهم رو بزارم ، بنظرم خوب شده ، طرح بالای وبلاگ که خودم طراحی کردم و بنظرم زیبا هم شده بالای سمت راستش یه چشم زخم داره  ، مخصوص آدمای حسود ، یه گردنبند زیبا ، یه ساعت که نماد انتظار منه ... یه دست دعای زیبا ... و اسم وبلاگ با رنگ زرد به فارسی و فونت نستعلیق و قرمز به انگلیسی :-‏)‏ نظر شما چیه ؟ از وقتی وبم رو ساختم قالب یکنواخت نارنجی بود تا الان که بالاخره قالب دلخواهم رو گذاشتم . 


برچسب‌ها: دلنوشته, خاطرات
+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۱/۰۷/۲۸ساعت 0:57  توسط بور و سفید  |