نظر به اینکه عاشقان به یار خود نمی رسند
ایضاً تمام عمر خود ، غریب و خوار و بی کس اند.
از روز افتتاح عشق : تاریخ 1/1/1
همیشه گریه کرده اند ، همیشه غصه خورده اند !!...
---------------------------------------------------------------------------------
خدا نکنه قسمتمون اینطوری باشه که جناب مهرداد خوندن ...
ایشالله به عشقمون میرسیم ... به قول شاعر :
کی گفته دنیا به کام ما اینجور تلخ باید بمونه *** این شبای سرد چله بــــــــــــــــــــــــــــــزرگه
با همه یلدائیش ، باز بی دوومه
-----------------------------------------------------------------------
چندروزی بود که حوصله آپیدن نداشتم . امتحان از یکطرف و عزاداری ها نیز هم ...
دیروز امتحان زبان داشتم . بسیار سوالات سختی بودند ، وقتی دبیر مربوطه دید انقدر سوالات سخته ،
تصمیم گرفت کمکون کنه
سوالات تایپی نبود و دستنویس شده بود ...
تو دل خودم گفتم اینطوری که ظلمه (چون به بعضیا بیشتر میرسید به بعضیا کمتر )
گفتم جواب سوالات رو از یک تا آخر بخون تا ما بنویسیم ![]()
----------------------------------------------------------------------------
اما در مورد ازدواج :
چندوقتی میشه که یکی از معتمدین محل وقتی من رو میبینند از من دلیل اینکه چرا ازدواج نمیکنم میپرسند!
بنده ی خدا خودشون درصدد بودند یک نفر رو معرفی کردند که جایی کار میکنه !
خواستند آدرسشون رو از پدرش بپرسند تا باهم بریم ببینیمش !
اما وقتی مدرک تحصیلی من رو فهمیدند قبول نکردند ببینمش ، تو دلم گفتم چه بهتر !!!
بخاطر همین تعریف من رو پیش خانم ع کرده بودند .
خانم ع یه خانم سرشناس ، کارکشته در زمینه ازدواج و معلم هستند .
بابنده تماس گرفتند و ملاکهام رو پرسیدند ! یه نفر معرفی کردند که تو پست قبلی دربارش نوشتم .
اما گفتم که من ایشون رو دیدم از نزدیک اما نه ! سنش از من بیشتره ...
ایشون هم بالای منبر رفتن ![]()
ببینید سن زیاد اهمیتی نداره ، مهم اینه که دونفر کفو هم باشن .
حضرت خدیجه (س) حضرت محمد (ص) خیلی بزرگتر بودند
و همینطور حضرت علی از حضرت فاطمه .
گفتم همه ی اینها رو میدونم . اولاً اونها پیغمبر و امام بودن و ما هیچوقت مثل اونها نمیتونیم باشیم . شاید بتونیم کمی مثل اونها رفتار کنیم ولی در کل نمیتونیم به پای اونها برسیم . جریان قبلیم رو وبراش تعریف کردم و گفتم چقدر برام سخت بود ، با وجود اینکه همه ی ملاکهام الهی و با نیت پاک بود اما ... و بهش گفتم که در جریان جداشدن از اون هم باز اگه خدا کمک نمیکرد و این آرامش رو بر قلب من نازل نمیکرد الان مشکل بود برام و عذاب وجدان داشتم .
و حالا ایشون ملاکهای من رو میدونند ، دونفر دیگه معرفی کردند ... ایشالله اینها رو هم میبینم![]()
صدالبته باید اول به خدا امید داشت اما احساس میکنم این خانم بهتر درک میکنن، میدونن چی میخوام .
از طرفی چون دانش آموزان زیادی زیر دستش بودن میتونن به من کمک کنند و بهتر معرفی کنند ...
درکل امیدم در راه رسیدن بهش بیشتر شده .
----------------------------------------------------------------
کلام آخر اینکه : واقعاً زندگیها خیلی سخت شده
آدم وقتی فکر میکنه کمی هراس برش میداره
بعد حالا با اینهمه مشکلات اونی که میخوایی نصیبت نشه ! خیلی سخته .
میخواستم بگم من حاضرم برای این موضوع خیلی صبر کنم یا حتی اگه ازدواج نکنم خیلی بهتره ، تا ...
همین ، یا ازدواج نمیکنم یا با کسی که دوستش داشته باشم .