دوهفته پیش بود وقتی شب حدودا نزدیک ساعت دوازده خوابیدم خوابم نمی رفت ، از اونجایی که ملزم هستم برای نماز بیدار بشم هرطور بود خودم رو به خواب زدم تا بتونم صبح بیدار بشم.

من خوابیدم درحالی که احساس می کردم هفتاد درصد مغزم بیداره ! 

صبح شد و بلند شدم نمازم رو خوندم دوباره یکم خوابیدم ! احساس سرسنگینی می کردم چون درست و خوب نخوابیده بودم. دوباره بیدارشدم ،  موهای سرم یکم چرب شده بود و منتظر یک فرصت بودم تا به آرایشگاه برم و موهام رو مرتب کنم .

رفتم حمام و برگشتم هنوز سرم سنگین بود ، همه ش حس می کردم اگه عطسه بزنم محتویات بینی و سرم خالی میشه و راحت میشم! 

منم یکم داروی گیاهی انفیه که باعث عطسه میشه تو بینیم گذاشتم و بعدش شروع به عطسه کردم ! 

صورتم رو شستم و اماده شدم یه صبحانه فوری خوردم رفتم آرایشگاه ! خلوت بوددهیچکی نبود و سریع انجام داد . برگشتم خونه و دوباره سرم رو کنار روشویی شستم . 

از همون روز احساس مریضی و بیماری کردم ، گفتم حتما سرماخوردگیه! خودش درست میشه . من اهل خوردن قرص نیستم و خودم رو به اینها عادت نمیدم ولی بعد دو روز که دیدم هنوز مریضم قرص خوردم تا سریعتر خوب بشم . 

اما انگار فایده نداشت ! تو رختخواب استراحت میکردم حالم بدنبود اما بمحض اینکه پامیشدم عرق ریزون میشدم و تبم شروع میشد ! سرفه هم کمابیش داشتم ‌.

من اصلا اهل رفتن دکتر و اینها نیستم ، چون هم بیشتر ادمو میترسونن و هم اینکه از همیشه یه ترسی نسبت به دکتر دارم بنا براین تا مریضی به جونم نرسه دکتر نمیرم. البته همیشه به خیرگذشته و خوب شدم!

اما این بار نمیدونم چه حکمتی بود که خوب نمیشدم ، نزدیک یه هفته گذشته بود و من هنوز مریض بودم ، به جایی رسیدم گفتم کسی باشه منو ببره دکتر باهاش میرم ، چون خودم تنهایی هیچی بلد نبودم ! 

اونم تو این دوره زمونه که تا بری دکتر بگی مریض هستم بهت انگ کرونا میزنن ! 

خلاصه ، ده روز شد و من هنوز مریض بودم ، خداروشکر مشکل تنفسی نداشتم ولی بیحال بودم و بدن درد داشتم و نمیتونستم زیاد از جام تکون بخورم ! به زور راه می رفتم ! 

قصد داشتم برم دکتر .‌‌.. پنج شنبه صبح بعد نماز یه استامینوفن با سرماخوردگی بزرگسال خوردم و خوابیدم ، کلی عرق کردم و وقتی بیدارشدم دیدم ظهرشده ! یه صبحونه خوردم رفتم پیش پزشک خانواده! وقتی رسیدم دیدم تعطیله ! 

انگار حالم بدتر شد ، گفتم اگر درست نشدم شنبه میرم ! 

بیماری بدنم رو به شدت ضعیف کرده بود! هرچی آب و مایعات میخوردم بازهم دهانم خشک می شد! آب کنار دستم بود قلپ قلپ می رفتم بالا!

جمعه شد منم بازم منم هنوز مریض ...

میترسیدم کرونا گرفته باشم ! چون وقتی چیزی میخوردم سینه م تحریک می شد و سرفه می کردم و نفس کم می آوردم !!!

خلاصه که حالم بد بد بود ! از خدا خواستم شفام بده و تو این وضعیت گرفتار دکتر و داروهایی ک معلوم نیست چی هستن نشم !

از حضرت ابوالفضل ع کمک خواستم ! از امام زمان عج کمک خواستم ، یهو دلم رفت کربلا تو مقام حضرت صاحب الزمان کنار نهر علقمه ! اونجایی که من تو اربعین رفتم ولی خیلی شلوغ بود ! چقدرخوب بود ، یک نفر یک نفر می رفتن داخل و میبوسیدن و سریع خارج میشدن ! خلاصه یاد اونجا که افتادم دلم شکست ، اشک از چشمم سرازیر شد ‌.‌‌..  واقعا خواستم امام زمان عج شفام بده ! خیلی سخت بود .

شب بود ، هنوز درد داشتم . بعد از نماز مغرب و عشاء توسل پیدا کردم و دورکعت نماز امام زمان عج خوندم ، نماز حضرت صاحب الزمان دورکعت هست ، در هر رکعت وقتی سوره حمد رو میخونی به ایاک نعبد و ایاک نستعین که رسیدی باید صد بار تکرار کنی ! همچنین ذکر رکوع و سجده را باید هفت بار بگی ! آخرنماز سلام میدی و لااله الا الله میگی و یک دور تسبیح انجام میدی ! بعد به سجده میری و صدبار صلوات میفرستی ! 

این کار رو همینطور که مریض بودم و به سختی میتونستم روی پای خودم بایستم و سردرد داشتم انجام دادم ، سرم رو که از سجده برداشتم دیدم سرم سبک شد ، خیلی آروم شدم ‌

خیلی عجیب بود ! حس سبک بودن و خوبی داشتم ، همینطور ذکر می گفتم !بعدش شام خوردم و ...

گفتم هرطور شده باید برم دکتر حداقل یه سرم بنویسه ! چون آب بدنم بشدت کم شده بود و هرچی آب می خوردم بازهم دهانم خشک میشد !

خلاصه صبح شد و باخودم آب برداشتم و با تاکسی تلفنی رفتم پیش پزشک خانواده ام ، نوبتم شد ، گفتم مریضم ، حالم خیلی خوب نیست! سریع برگ تست کرونا بهم داد تا برم آزمایش بدم ! گفتم آقای دکتر من برام مشکله اینکار انجام بدم ! چون یه چیزی میفرستن تو دماغ آدم و خیلی اذیت میشه ! گفت من برات مینویسم نمیخوای انجام نده ! گفتم اقای دکتر یه سرم بده ، گفت سرم فقط در یه موارد خاص میدیم ! 

گفتم ده روزه مریضم و تب دارم ، مشکل تنفسی ندارم که بگیم کرونا هست ! 

تا گفتم ده روزه مریضم  خیلی تعحب کرد! گفت پس چندتا داروی خوب مینویسم مصرف کن زود خوب میشی ! 

خلاصه رفتم داروها رو گرفتم از همونجا استفاده کردم ! 

نوشابه ویتامین سی گرفتم و عسل و پیاده آروم آروم برگشتم خونه !

دیگه بعدش کم کم کم بهتر شدم ! هنوزم بعضی وقتا کمی پشت گردنم درد میکنه ولی زیاد نیست . 

خداروشکر دیگه خیلی خوب شدم .

ببخشید طولانی شد .‌.‌. اینم جریان مریضی و توسل من بود که خداروشکر اینجا هم خدا بهم کمک کرد ...


برچسب‌ها: دکتر
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۴۰۰/۱۰/۰۷ساعت 21:44  توسط بور و سفید  |