امااا یه مشکل بزرگ وجود داره و اینکه خانواده ی خودش با این وصلت مخالفن ! حالا چرا ؟
بابای دختره کارگر بنائه ! تو یه شهر دیگه زندگی میکنن و همچنین جمعیت خانوادشون زیاده !
تو رو خدا بعضیا به چه چیزایی که گیر میدن . مگه مهم شرافت و درستی آدما نیست .
بسیار ناراحت بود از اینکه بخواد قیدش رو بزنه ! میگفت اگه بهش نرسم تو زندگیم شکست سختی میخورم .
خدا به یکی مورد دلخواهش رو میده ، بعد از اونطرف خانوادش مخالفت میکنن .
به یکی مثل من هم که خانوادم حرفی ندارن مورد دلخواهم رو نمیده .